سیاه مشق های بازی سازی

سعی میکنم بازی ساختن را یاد بگیرم. می خواهم این جا مسیر این کار را، همه ی تلاش های موفق و ناموفقم را، بنویسم.

سیاه مشق های بازی سازی

سعی میکنم بازی ساختن را یاد بگیرم. می خواهم این جا مسیر این کار را، همه ی تلاش های موفق و ناموفقم را، بنویسم.

سیاه مشق های بازی سازی

سیاه مشق شیوه ای از خوشنویسی است که در ابتدا به دلیل کمبود کاغذ برای تمرین خوشنویسی ایجاد شد و در آن خوشنویس با نوشتن برخی حروف، کلمات و جملات به‌صورت تکراری یا متقاطع، کمپوزیسیون ویژهٔ خود را خلق می‌کند. در سیاه مشق ایجاد یک فضای منحصر به فرد برای هنرمند بیش تر از انتقال مفهوم شعر یا جمله نگارش شده اهمیت دارد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طراحی بازی» ثبت شده است

بازی کردن از علاقه ی ما به بازی و تواناییمان در نقش بازی کردن نشات می گیرد. اسباب بازی، پازل و بازی  همه برای ما نقش سرگرمی را دارند اما سوال این است که تفاوت این ها در چیست و چگونه می توان بازی را تعریف کرد؟

پاسخ به این پرسش و بررسی برخی از مفاهیم بنیادین در طراحی بازی موضوع فصل اول کتاب fundamentals of game design است. در ادامه خلاصه ی برداشتم از این فصل را می نویسم.

هنر طراحی مرحله- یادداشتی بر فن کست آرنو آذر

پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۴۶ ب.ظ

طراحی مرحله از آن مفاهیمی بود که با خواندن های پراکنده ای که داشتم برایم مبهم باقی مانده بود. در واقع توی تعاریف دم دستی، آن قدر حوزه اش را گسترده می کنند که آدم با خودش فکر میکنم" خب این که شد کل گیم دیزاین!". فن کست آرنو آذر، خیلی به فهم بهتر نقش طراحی مرحله توی طراحی بازی کمک می کند و پیشنهاد های جالبی هم برای یادگیری بهتر طراحی بازی مطرح می کند. در ادامه، بخش هایی که توی این پادکست برایم جالب بود را می نویسم.

نمی دانم ما خودمان را درون آدم های دیگر، در بازتاب تصویرمان در جهان یا در تکه پاره های کتاب ها و فیلم ها کشف می کنیم، یا این که در آن لحظه که به نظرمان می رسد چیز جدیدی را درباره ی خودمان کشف کرده ایم، در واقع آن  را در همان لحظه ساخته ایم. نمی دانم وقتی می گوییم با کسی موافقیم و نظر ما هم اتفاقا همین است، در حال بیان نظری هستیم یا این که در همان لحظه آن نظر در حال ساخته شدن، یا بازسازی شدن است. حرفم را با دزدیدن ایده ی دیگران یا تظاهر اشتباه نگیرید. منظورم ماهیت تعین ناپذیر ایده است، سیالی افکار،گریزناپذیری آن موجود عجیبی که در ذهن دست وپا می زند تا متولد شود، مثل آتش و پلاسما در فیزیک، مثل بی نهایت در ریاضی، مثل آگاهی در علم شناخت، مثل همه چیز های دیگری که سال ها است همه برای شناخت ماهیتش تلاش می کنند اما هنوز انگار بارقه ای نور است از انفجار ستاره ای در کهکشانی دیگر.

شاید هم هیچ کدام نباشد یا مثل همه ی چیزهای میانه رو و محافظه کار این روزها، مجبور باشیم تن دهیم به این که بخشی از هردوی این ها است. علی ای حال، من در این پادکست ها و کتاب هایی که این روزهای میشنوم و می خوانم، بخش هایی از خودم را می سازم یا به یاد می آورم یا کشف می کنم، یا هر آن چه که شما به آن معتقدید. در پادکست متین ایزدی هم طبیعتا همین اتفاق افتاد. برای من بخش پررنگ صحبتش، عشق به نوشتن بود، کشمکش داستانی که امتدادش را سر سفره ی خانواده می آورد و از آن جا راهش را می کشد و می رود تا آن سر مرز خیال. می شود داستان. می شود فیلمنامه و بازی. این داستان او بود.